با دوستاش رفته بود راهیان نور ، دیار شهدا...
مناطقی که به گفت خودش غریب بود...
موقع برگشت از سفر،اتوبوس رفت ولی رسول نرفت!گفت جا موندم..بعدا فهمیدیم داستان از این قراره که تیم تفحص مستقر شده بوده و رسول هم با خبر شد و دلش می خواست یه مدتی رو باهاشون باشه....
اون یه مدت شد10 روز! واز همان جا بود که با شهید محمد حسین محمد خانی آشنا شد.
با آمدن رسول به منطقه شرهانی،بعد از مدت ها یک شهید پیدا شد....چه ذوق و شوقی  داشت موقع تعریف کردن قضیه ی پیدا شدن شهید....



به قول از  مادر بزرگوار شهید خلیلی